نگاهي کلي به بحث فمينزم
آيا قبول داريم که هر انساني از حقوق اوليه مانند حق زندگي..حق تحصيل..تامين اجتماعي..بهداشت...بايد بهره مند باشد؟آيا قبول داريم که انسانها بايد بتوانند آزادانه فکرکنند و به دليل افکارشان مجازات نشوند؟ آيا قبول داريم که گزينش افراد براي هر شغلي بايد صرفا مبتني بر استعداد و تجربه و دانش شخص باشد؟
اگر حقوق اوليه انسان ها را قبول داشته باشيم آيا مي توانيم بگوييم که اين حقوق را فقط براي نيمي از آنها قبول داريم؟چه زن و چه مرد؟
اگر اين حقوق را براي همه قبول داريم به گمان من پيش کشيدن بحث فمينيسم موردي ندارد. انسان ها اول انسان هستند و بعد زن يا مرد. هر کدام حق دارند که توانايي ها و استعدادهاي خود را شکوفا کنند و به بهتر شدن جامعه کمک کنندو جامعه نيز بايد که از پتانسيل موجود در هر فردي به بهترين نحو استفاده کند.
آيا اگر در جامعه اي قوانين انساني پايمال شوند بايد براي مبارزه با بي عدالتي ملاک جنسيت کسي باشد که حقوقش مورد تجاوز قرار گرفته؟ آيا زنان بايد در برابر اعدام و شلاق زدن مردها و گرداندنشان بر روي الاغ سکوت کنند صرفا براي اينکه آنها مرد هستند و مردها بايد چشمشان را بر روي سنگسار و تجاوز به زنان زنداني و تحقير روزانه زنان در خيابان ها ببندند صرفا براي اينکه مجازات شوندگان زن هستند؟
اگر تک تک ما به خودمان و ديگران به عنوان انسان نگاه کنيم و آنچه را که بر خود روا نمي بينم بر ديگري هم روا ندانيم جايي براي اين بحث ها نمي ماند. اما چرا اين جامعه ايده آل به وجود نمي آيد؟چرا به هر عنواني که شده زن و مرد تافته هاي جدا بافته محسوب ميشوند و هزاران علت بيولوژيکي و ماورا طبيعي براي اختلاف بين زن و مرد و حق استثمار زن به هم بافته ميشود؟ حدس بزنيد!!!اگر نيمي از جامعه به جان نيم ديگر بيفتند و سر هر چيزي با هم دعوا داشته باشند چه کسي سود مي برد؟
دو گلادياتو ر را در نظر بگيريد که با هم مي جنگند. آحر سر يکي پيروز ميشود و به فرمان سزار آن ديگري را مي کشد. آيا در واقع برنده است يا بازنده؟ شايد امروز جانش را نجات داده باشد اما روزي ديگر به دست گلادياتوري ديگر کشته خواهد شد و تا آن روز زندگيش جز اسارت و بدبختي نخواهد بود. جنگ و مرگ هر دو نيز جز براي برآوردن اميال ديگران نبوده. به گمان من هر دو بازنده هستند.
ما هم تا زماني که از مسائل اصلي که جامعه را از درون مي خورد مانند فقر ..فساد ...عارت منابع طبيعي مان..سرکوب آزادي ها و ....دور بمانيم و در عوض با جنس مخالف دعوا کنيم سرنوشتي حز همان دو گلادياتور نخواهيم داشت. بايد که عدالت را براي همه بخواهيم. هم با ديگران مانند انسان رفتار کنيم و هم توقع داشته باشيم که با ما مانند انسان رفتار کنند.
نگاهي که زن را ضعيفه و مرد را پهلوان پنبه ميداند به چه کاري مي آيد؟ اين منطق مسئوليت ها را تماما به دوش مرد مي اندازد و زن را به کنج خانه سوق ميدهد. اين نگاه زنها را سمبل هاي سکس و گناه و مردان را جانوراني ميداند که به عير از تحريک شدن با مو وساق پا و تق تق کفش و چادري که روي سينه مي لغزد دغدغه ديگري ندارند. اين نگاه هم براي زن تحقير آميز است و هم براي مرد.
روي ديگر سکه قوانين حاکم بر جامعه است. ماهر چه آگاه باشيم و بخواهيم با ما مانند انسان رفتار شود باز در گير قوانين ضد انساني حاکم بر جامعه هستيم. اين قوانين چه براي زنان و چه براي مردان بايدعوض شوند و هر گونه تبعيض بايداز ميان برداشته شود. در آن موقع است که ميشود توانايي هاي انسان ها را محک زد.آيا بايد فقط به فکر قوانيني باشيم که به جنسيتمان مربوط ميشود يا آزادي و برابري را براي همه ميخواهيم؟
خلاصه کلام اين که اگر انسان بودن را ملاک قرار بدهيم احتياجي به فمينيزم و ماچوييزم و ايسم هاي ديگر نيست. به خودمان و جنس مخالف هم مانند انسان نگاه کنيم و مثل انسان رفتار کنيم. آنچه بر خود روا نمي بينيم بر او هم روا نبينيم.از جامعه هم بايد توقع داشته باشيم که با ما و افراد ديگر مانند انسان رفتارکند . بايد بدانيم که نبايد به دام قوانين ضد انساني بيفتيم و گرنه سرنوشتي جز همان گلادياتورها نخواهيم داشت. امکان ندارد در جامعه اي به قشري ظلم شود و درآن جامعه دمکراسي و حقوق بشر رعايت شود.
آيا قبول داريم که هر انساني از حقوق اوليه مانند حق زندگي..حق تحصيل..تامين اجتماعي..بهداشت...بايد بهره مند باشد؟آيا قبول داريم که انسانها بايد بتوانند آزادانه فکرکنند و به دليل افکارشان مجازات نشوند؟ آيا قبول داريم که گزينش افراد براي هر شغلي بايد صرفا مبتني بر استعداد و تجربه و دانش شخص باشد؟
اگر حقوق اوليه انسان ها را قبول داشته باشيم آيا مي توانيم بگوييم که اين حقوق را فقط براي نيمي از آنها قبول داريم؟چه زن و چه مرد؟
اگر اين حقوق را براي همه قبول داريم به گمان من پيش کشيدن بحث فمينيسم موردي ندارد. انسان ها اول انسان هستند و بعد زن يا مرد. هر کدام حق دارند که توانايي ها و استعدادهاي خود را شکوفا کنند و به بهتر شدن جامعه کمک کنندو جامعه نيز بايد که از پتانسيل موجود در هر فردي به بهترين نحو استفاده کند.
آيا اگر در جامعه اي قوانين انساني پايمال شوند بايد براي مبارزه با بي عدالتي ملاک جنسيت کسي باشد که حقوقش مورد تجاوز قرار گرفته؟ آيا زنان بايد در برابر اعدام و شلاق زدن مردها و گرداندنشان بر روي الاغ سکوت کنند صرفا براي اينکه آنها مرد هستند و مردها بايد چشمشان را بر روي سنگسار و تجاوز به زنان زنداني و تحقير روزانه زنان در خيابان ها ببندند صرفا براي اينکه مجازات شوندگان زن هستند؟
اگر تک تک ما به خودمان و ديگران به عنوان انسان نگاه کنيم و آنچه را که بر خود روا نمي بينم بر ديگري هم روا ندانيم جايي براي اين بحث ها نمي ماند. اما چرا اين جامعه ايده آل به وجود نمي آيد؟چرا به هر عنواني که شده زن و مرد تافته هاي جدا بافته محسوب ميشوند و هزاران علت بيولوژيکي و ماورا طبيعي براي اختلاف بين زن و مرد و حق استثمار زن به هم بافته ميشود؟ حدس بزنيد!!!اگر نيمي از جامعه به جان نيم ديگر بيفتند و سر هر چيزي با هم دعوا داشته باشند چه کسي سود مي برد؟
دو گلادياتو ر را در نظر بگيريد که با هم مي جنگند. آحر سر يکي پيروز ميشود و به فرمان سزار آن ديگري را مي کشد. آيا در واقع برنده است يا بازنده؟ شايد امروز جانش را نجات داده باشد اما روزي ديگر به دست گلادياتوري ديگر کشته خواهد شد و تا آن روز زندگيش جز اسارت و بدبختي نخواهد بود. جنگ و مرگ هر دو نيز جز براي برآوردن اميال ديگران نبوده. به گمان من هر دو بازنده هستند.
ما هم تا زماني که از مسائل اصلي که جامعه را از درون مي خورد مانند فقر ..فساد ...عارت منابع طبيعي مان..سرکوب آزادي ها و ....دور بمانيم و در عوض با جنس مخالف دعوا کنيم سرنوشتي حز همان دو گلادياتور نخواهيم داشت. بايد که عدالت را براي همه بخواهيم. هم با ديگران مانند انسان رفتار کنيم و هم توقع داشته باشيم که با ما مانند انسان رفتار کنند.
نگاهي که زن را ضعيفه و مرد را پهلوان پنبه ميداند به چه کاري مي آيد؟ اين منطق مسئوليت ها را تماما به دوش مرد مي اندازد و زن را به کنج خانه سوق ميدهد. اين نگاه زنها را سمبل هاي سکس و گناه و مردان را جانوراني ميداند که به عير از تحريک شدن با مو وساق پا و تق تق کفش و چادري که روي سينه مي لغزد دغدغه ديگري ندارند. اين نگاه هم براي زن تحقير آميز است و هم براي مرد.
روي ديگر سکه قوانين حاکم بر جامعه است. ماهر چه آگاه باشيم و بخواهيم با ما مانند انسان رفتار شود باز در گير قوانين ضد انساني حاکم بر جامعه هستيم. اين قوانين چه براي زنان و چه براي مردان بايدعوض شوند و هر گونه تبعيض بايداز ميان برداشته شود. در آن موقع است که ميشود توانايي هاي انسان ها را محک زد.آيا بايد فقط به فکر قوانيني باشيم که به جنسيتمان مربوط ميشود يا آزادي و برابري را براي همه ميخواهيم؟
خلاصه کلام اين که اگر انسان بودن را ملاک قرار بدهيم احتياجي به فمينيزم و ماچوييزم و ايسم هاي ديگر نيست. به خودمان و جنس مخالف هم مانند انسان نگاه کنيم و مثل انسان رفتار کنيم. آنچه بر خود روا نمي بينيم بر او هم روا نبينيم.از جامعه هم بايد توقع داشته باشيم که با ما و افراد ديگر مانند انسان رفتارکند . بايد بدانيم که نبايد به دام قوانين ضد انساني بيفتيم و گرنه سرنوشتي جز همان گلادياتورها نخواهيم داشت. امکان ندارد در جامعه اي به قشري ظلم شود و درآن جامعه دمکراسي و حقوق بشر رعايت شود.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home