Monday, August 25, 2003

شغل:‌خبرنگار...حكم:‌مرگ زير شكنجه


پسر زهرا كاظمي با عكسي از مادرش(عكس از بي بي سي)

نام: زهرا كاظمي
شغل: خبرنگار آزاد
جرم: مصاحبه با خانواده هاي دستگير شدگان تظاهرات اخير تهران
جرم :عكس گرفتن از زندان اوين
جرم: زن بودن
جرم :‌ايراني بودن
جرم:‌ازاديخواه بودن
جرم :‌خبرنگار بودن
جرم: انسان بودن
حكم: مرگ در اثر جراحات وارده به سر و ضربه مغزي

. سازمان خبرنگاران بدون مرز ميگويد ايران با هجده زنداني خبرنگار بزرگترين زندان خبرنگاران در جهان است. شايد حالا بايد اضافه كند كه بزرگترين قتلگاه انسانها و بزرگترين قانون شكن دنيا نيز محسوب ميشود. در ايران هيج احترامي براي حقوق بشر وجود ندارد. تا آن حد كه زن 54 ساله اي را كه حتي تابعيت خارجي نيز دارد ميدزدند و شكنجه ميكنند و جسد بيجانش را به بيمارستان سپاه پاسداران ميفرستند. به هيجيك از اعضاي خانواده اش اجازه عيادت مستقيم نميدهند و بعد هم اعلام ميكنند كه در اثر سكته مغزي فوت كرده است اما نميتوانند علت شكستگي سر زهرا كاظمي را توضيح بدهند.
ببينيد وقتي با كسي كه تابعيت خارجي دارد چنين ميكنند چه بلاهايي بر سر جوانان بي پناهي كه دستشان به هيچ جا بند نيست مي آورند.
اگر در سالهاي 59-60 دولتهاي خارجي خودشان را به بي خبري ميزدند حالا در عصر اينترنت و ماهواره ديگر بهانه اي براي خاموش ماندن ندارند.. دولت ايران با به حراج گذاشتن منابع طبيعي ايران دهان دولت هاي غربي را بسته است و براي خاموش ماندنشان در برابر جنايات اين دولت با قرادادهاي نفتي و خريد .
تكنولوژي هاي از بين رفته شان به آنها از جيب مردم ايران باج ميدهد. تا آنجا كه دولتهاي فرانسه و آلمان و انگليس و جناب كالين پاول علنا اعلام ميكنند كه ايران كشوري است دمكراتيك !

البته از اين دولتها غير از اين هم انتظاري نيست. اما بايد افكار عمومي دنيارا هم روشن كرد و به آنها فهماند كه در اين حكومت به اصطلاح دمكراتيك چه . جناياتي انجام ميشود. تا آنجا كه از يك زن 54 ساله كه حتي پاسپورت كانادايي هم داشته نمي گذرند. متاسفانه دولت كانادا در اين مورد غير از احضارسفير ايران كاري انجام نداده است. لابد به دليل حجم سرمايه گذاريهايي كه از طرف آقاها و آقازاده ها در انجا ميشود و اين شرم آور است. .
. بياييد به سفارتهاي كانادا در تهران و همه دنيا با ايي ميل يا تلفن اعتراض كنيم. . .

جزييات بيشتر در باره قتل زهرا كاظمي را در سايتهاي زير هم ميتوانيد بخوانيد
مصاحبه راديو فردا با سردبير رونامه شهروند در كانادازاگرس
راديو فردا
روشنگري (‌از قول گزارشگران بدون مرز)
مصاحبه راديو فردا با مسئول امور ايران در سازمان گزارشگران بدون مرز
ايران -نبرد
بي بي سي

اگر از احوالات رييس جمهور محبوب خاتمي خواسته باشيد ملالي نيست. ايشان هنوز در حال تفكر در باره استعفا به سر ميبرند.




**********
ما را به خير تو اميد نيست شر مرسان!...

وقتي خاتمي از خواب خوش بيدار شد و پس از اينكه همه دنيا به قتل زهرا كاظمي واكنش نشان دادند با شمشير چوبي به صحنه آمد فكر ميكنيد چه كرد؟
كميسيون تشكيل داد.
راستش همان اول هم كسي از اين كميسيون انتظاري نداشت. بالاخره بهانه اي لازم بود تا دولت كانادا طبق
آن بتواند اعلام كند كه دولت ايران به وظايفش عمل كرده است و ديگر لزومي به قطع رابطه نيست!

خوب حالا گزارش كميسيون تحقيق در باره قتل زهرا كاظمي را در اينجا بخوانيد .

نيمه اول گزارش شرح حال زهرا كاظمي است . اينكه كجا بدنيا آمده و پدر و مادرش كي بوده اند و از شوهرش طلاق گرفته است كه هيچ ربطي به دليل مرگ او ندارد.

جنابان كميسيون چيان وقايع مربوط به دستگيري زهرا كاظمي را از زمان دستگيري (ساعت ساعت ‌١٧:40 دوم تيرماه 1382 ) تا زمان انتقال به بيمارستان ( ‌٢٠ دقيقه بامداد ششم تيرماه 1382) تا تاريخ فوت (ساعت 17:30 نوزدهم تيرماه 1382)را ماده به ماده نوشته اند. در هيچ جاي اين گزارش از ضرب و جرح حرفي نزده اند. اما باره علت مرگ نوشته اند:

‌١- بنا به گزارش پزشكي قانوني علت فوت خانم كاظمي «شكستگي جمجمه، خونريزي مغزي و عوارض آن در اثر اصابت جسم سخت به سر و يا برخورد سر به جسم سخت» است.

و اينطور نتيجه گيري كرده اند:

- نتيجه‌گيري:

با توجه به گزارش‌هاي پزشكي در مورد زمان ضرب‌ديدگي جمجمه زهرا كاظمي، دو فرضيه قابل طرح است:

الف: زمان ضرب‌ديدگي جمجمه پنجم تيرماه و حداكثر ‌٢٤ ساعت قبل از آن بوده است.

ب: زمان ضرب‌ديدگي جمجمه، پنجم تيرماه و حداكثر ‌١٢ ساعت قبل از آن بوده است.

بدين ترتيب ضروري است تمامي كساني كه در محدوده‌هاي زماني فوق با نامبرده در ارتباط بوده‌اند شناسايي شوند و مورد تحقيق قرار گيرند.


. يعني به زبان بي زباني برخورد جسم سخت با سر زهرا كاظمي هنگامي صورت گرفته كه او در اختيار وزارت اطلاعات بوده است. پيداكردن اين عوامل هم نبايد چنان كار شاقي باشد. البته به دليل آبروي نظام اين كار احتمالا چند سال ديگر طول خواهد كشيد و مثل پرونده قتل هاي زنجيره اي آحر سر كاسه و كوزه ها سر عيال يكي از بازجويان خراب خواهد شد. .

البته دولت فخيمه همه سناريوها را امتحان كرده است. از سكته مغزي تا ناراحتي گوارشي و حالا هم برخورد سر با جسم سخت!!يعني خودكشي!


دم خروس آنقدر در همين گزارش پدپدار است كه هيچ قسم حضرت عباسي به داد نخواهد رسيد.مثلا در اول گزارش آمده است كه فقط فيلمها و دروبين .
زهرا كاظمي ضبط شده بودند و او خودش خواسته كه همراه وسايلش بماند. پس دستگيري او كي اتفاق افتاده و جرمش چه بوده است؟

در بند سوم ملاحظات آمده است::
٣- در تاريخ ‌١٥/٤/٨٢ از سوي قاضي پرونده با قيد وثيقه‌ي پنج ميليون توماني آزاد مي‌شود و در محل همين بيمارستان در اختيار خانواده‌اش قرار مي‌گيرد.

يعني پس از گذشت 9 روز از مرگ مغزي زهرا كاظمي تازه خانواده اش با گذاشتن 5 ميليون تومان موفق به ديدار او ميشوند. . لازم به گفتن است كه اعضاي حانواده اش و گزارشگران بدون مرز نوشته بودند كه فقط از پشت شيشه اجازه ديدن زهرا كاظمي را داشتند.

ملاحظات را بياورم تا خودتان بخوانيد:

- ملاحظات:

‌١- خانم كاظمي از ابتداي بازداشت تا آخر، از خوردن غذا امتناع مي‌ورزيده و فقط آب مي‌آشاميده است.

‌٢- وي در مراحل مختلف بازداشت، به سوالات، پاسخ‌هاي نامربوط مي‌داده و از ارايه‌ي هرگونه پاسخ شفاف طفره مي‌رفته است.

‌٣- در تاريخ ‌١٥/٤/٨٢ از سوي قاضي پرونده با قيد وثيقه‌ي پنج ميليون توماني آزاد مي‌شود و در محل همين بيمارستان در اختيار خانواده‌اش قرار مي‌گيرد.

‌٤- رفتارهاي غيرطبيعي، جسورانه و پرخاشگرانه‌ي او در مدت بازداشت از سوي هر سه نهاد ذي‌ربط تاييد شده است.

‌٥- هنگامي كه در اختيار ناجا بوده است، جز اظهار ناراحتي به خاطر برخوردهاي تنبيهي ماموران مراقب او در شب اول اقامت در بازداشتگاه، ناراحتي ديگري گزارش نشده است.


مي بينيد بيجاره برادران نيروي انتظامي و وزارت اطلاعات چه روزهاي سختي را تحمل كرده اند.
انگار نه انگار كه يك انسان جان خود را به خاطر رفتار وحشيانه مسئولان دولتي از دست داده است. هيچ عذر و بهانه اي اين جنايت را توجيه نمي كند. نه اعتصاب غذاي زهرا كاظمي ..نه از پاسخ طفره رفتن و نه جسور بودن. اما ماموران بايد توضيح بدهند كه برخورد هاي تنبيهي شان چه بوده است. چرا به خانواده زهرا كاظمي دستگيري اش اطلاع داده نشد؟‌چرا يك ضبط دوربين به اينجا انجاميد؟
از همه مهم تر آن جسم سخت چه بوده است؟‌يك گاف ديگر اين گزارش در اين است كه هم از برخورد تنبيهي ماموران حرف ميزند و هم اذعان ميكند كه سر زهرا كاظمي در اثر ضربه اي در تاريخ 5 تيرماه شكسته بوده است اما ميگويد در او آثار ضرب و جرح ديده نشده است. حتما اين برخوردهاي تنبيهي با پر صورت گرفته است.. .

آوازه زندان اوين و جنايتهاي اين دولت و بلاهايي كه در سياه چالها بر سر زندانيان مي آورند آنقدر همه دنيا را گرفته است كه كسي اين دروغها را باور نخواهد كرد. اين كميسيون هم تبديل شد به مضحكه اي ديگر در كلكسيون كميسيون هاي جناب خاتمي كنار كوزه آب..

روزنامه تورنتو استار و روزنامه ليبراسيون(ترجمه مقاله در وبلاگ پروين عزيز) نوشته اند كه بنا به گفته معاون خاتمي زهرا كاظمي در اثر ضربات متعدد كفش به سرش دچار ضربه مغزي شده است.

اگر يادتان باشد همين جناب مرتضوي از دولت كانادا بورس گرفته بود!. . دولت كانادا اگر در اين مورد هم سهل انگاري كند و بر اين جنايت و قتل عمد به دليل دلارهاي نفتي سرپوش بگذارد علنا يك رنگي خود را با اين دولت و حمايت خود را از اين جنايت و جنايات بعدي اعلام كرده است.



Monday, August 04, 2003

٭ جنگ راشل
به ياد راشل كوري
Rachel Corrie (1979-2003)



روز يكشنبه 16 مارچ يك فعال 23 ساله حقوق بشر به نام راشل كوري در حاليكه سعي ميكرد از تخريب خانه يك دكتر فلسطيني توسط ارتش اسراييل در نوار غزه جلوگيري
كند توسط بولدوزر ارتش اسراييل كشته شد.

قتل وحشيانه راشل به دست ارتش اسراييل در امريكا انعكاس بسيار كمي پيدا كرد. هيچ يك از شبكه هاي تلويزيوني قتل يك دختر 23 ساله صلح طلب را قابل پخش ندانستند!. دولت امريكا به پدر و مادرش به بهانه جنگ اجازه رفتن به اسراييل را نداد ..
مراسم يادبود راشل در نوار غزه توسط پليس اسراييل به هم ريخته شد(گاردين ) . در حين مراسم يك ستون خودرو به بهانه خراب كردن ساختمانهايي در اطراف مراسم را به هم زد. بولدوزري كه راشل را به قتل رسانده بودنيز در بين آنها ديده ميشد.

اطلاعيه داوطلبان ؛‌حركت همبستگي بين المللي جزييات قتل راشل را چنين توضيح ميدهد:

16 مارچ 2003امروز در رفح-نوار غزه- راشل كوري يك زن 23 ساله امريكايي اهل المپيا-واشنگتن كه يك داوطلب گروه ؛حركت همبستگي بين المللي؛‌(آي-اس- ام)بود توسط ارتش اسراييل كشته شد. راشل جلو راه بولدورزي ايستاده بود كه به طرف او مي آمد. وقتي كه (راننده) ‌بولدوزر حاضر به توقف يا تعيير مسير نشد او از تل خاكي كه جلوي بولدوزر بود بالا رفت.. (راشل)‌يك كت فلورسانت به تن داشت و مستقيم به راننده اي كه داشت به طرف او مي آمد نگاه ميكرد. بولدوزر به راه خود ادامه دادو (راشل)را زير گرفت. پس از اينكه راشل كاملا از نظرها پنهان شد راننده به حركت خود ادامه داد و بولدوزر را كاملا روي راشل قرار داد.راننده تيغ بولدوزر را بلند نكرد و راشل زير بولدوزر له شد.سپس راننده عقب عقب آمد و دوباره از روي او عبور كرد. هفت نفر ديگر از گروه آي -اس-ام كه در آنجا بودند به طرف اودويدند تاتنش رااز زير خاك بيرون بكشند. او توسط يك آمبولانس به بيمارستان ال-نجار برده شد و در آنجا در گذشت..
...متن كامل اطلاعيه را در اينجا ميتوانيد ببينيد.

نقل ماجرا از زبان شاهدان عيني را در اينجا ميتوانيد بخوانيد.

عكسهاي اين جنايت را ميتوانيد در پايين و همچنين در اين صفحه ببينيد. راشل كت قرمز به تن و بلندگو به دست دارد.






. . روزنامه گاردين ايي ميل هايي را كه راشل براي دوستان و خانواده اش نوشته در دو سايت جمع آوري كرده. هر كدام از اين ايي ميل ها دنيايي از پاكي و محبت و احساس مسئوليت هستند. ايي ميل ها رنج دروني راشل را نشان ميدهند. او از بي خبري امريكايي ها شكوه ميكند...از اينكه كشورش به ؛ نسل كشي؛ ‌فلسطيني ها كمك ميكند اظهار شرم ميكند و ميگويد كه هرگز زندگيش مثل قبل نخواهد شد.
در نامه اي(7 فوريه) به مادرش مينويسد:

دو هفته و يك ساعت است كه در فلسطين به سر ميبرم و هنوز قادر نيستم آنچه را كه ميبينم در قالب كلمات بيان كنم. ....نميدانم چند كودك در اينجا هستند كه در خانه هايي بدون سوراخ گلوله توپ بزرگ شده اند يا بدون برج هايي كه مدام آنها را تحت نظر دارند.. .....

..امروز سعي كردم بگويم بوش يك وسيله است اما نميدانم درست ترجمه كردم يا نه. به هر جهت اينجاكودكان 8 ساله اي هستند كه جيلي بيشتر از آنچه من همين چند سال پيش حاليم ميشد در باره ساختار قدرت در جهان آگاهي دارند.
...
درباره اين واقعيت فكر ميكنم كه هيچ حجمي از خواندن يا شركت در كنفرانسها يا ديدن فيلم هاي مستند و شنيدن واقعيات از زبان ديگران نمي تواند كسي را براي روبرو شدن با واقعيت اينجا آماده كند. تانبيني نمي تواني تصورش رابكني و حتي در آن هنگام باز ميداني كه تجربه تو واقعي نيست. مثلا براي ارتش اسراييل شليك به طرف يك امريكايي دردسر آفرين است...يا مثلا من پول كافي دارم كه وقتي ارتش اسراييل چاه ها را خراب مي كند آب بخرم و صد البته من ميتوانم هر وقت دلم خواست اينجا را ترك كنم.. هيچ كس در خانواده من هنگامي كه در حال رانندگي بوده توسط راكتي كه از يك برج مراقبت در انتهاي خيابان اصلي شهر شليك شده جانش را از دست نداده.
من يك خانه دارم. اجازه دارم بروم و اقيانوس راببينم. احتمالش خيلي كم است كه مرا ( براي اينكه سفيد و امريكايي هستم)‌براي ماهها و حتي سالها بدون محاكمه در زندان نگاه دارند.. وقتي به كار يا مدرسه ميروم اطمينان دارم كه يك سرباز با سلاح سنگين در نيمه راه المپيا و مادبي در يك ايستگاه بازرسي منتظر نيست تا تصميم بگيرد من ميتوانم امروز دنبال كار
خودم بروم يا نه و آيا حق دارم كه وقتي كارم تمام شد دوباره به خانه برگردم يا نه.........
وقتي من كه براي مدت كوتاهي وارد زندگي اين كودكان شده ام با برخورد با واقيعت هاي زندگي آنها اينهمه ناراحت و عصباني ميشوم دوست دارم بدانم عكس العمل آنها هنگام ورود به دنياي من چه خواهد بود....

در ايي ميل ديگري به تاريح 72 فوريه به مادرش مينويسد:

در باره حرفت در تلفن كه گفتي خشونت فلسطيني ها اوضاع رابدتر ميكند خيلي فكر كردم.

دوسال پيش شصت هزار كارگر فلسطيني از رفح(Rafah) در اسراييل كار ميكردند و حالا فقط 600 نفر مي توانند براي كار به اسراييل بروند. از اين 600 نفر خيلي ها رفته اند براي اينكه بين اينجا و آشكلون ( نزديكترين شهر اسراييلAshkelon, ) سه ايستگاه بازرسي وجود دارد. بازرسي كه قبلا 40 دقيقه طول ميكشيد حالا يك سفر 12 ساعته است. بعلاوه هر آنچه كه در سال 1999 به عنوان سرچشمه اقتصاد رفح شناخته ميشد بطور كامل تخريب شده است . (مثلا)
-فرودگاه بين المللي غزه: راهها تخريب شده و فرودگاه بطور كامل بسته شده است.
- مرز تجارت با مصر: حالا در وسط راه يك برج مراقبت اسراييلي با سربازان تك تير زن قرار دارد.
-دسترسي به اقيانوس:در دوسال گذشته كاملا قطع شده. يك ايستگاه بازرسي و شهرك يهودي نشين گوش كاتيف (Gush Katif) مابين اقيانوس و رفح ساخته شده است.
.-از شروع انتفاضه جديد تا بحال نزديك به 600 خانه در رافا تخريب شده است.(خانه هاي) مردمي كه(حتي) ارتباط مستقيم با مقاومت فلسطين ندارند و فقط در مرز زندگي ميكرده اند.گمان ميكنم اكنون به طور رسمي رفح فقيرترين محل دنياست. تا چند وقت پيش مردم اينجا زندگي متوسطي داشتند
قبلا هم گزارشاتي دريافت كرده بوديم كه كشتي هاي حامل گل كه از غزه به اروپا فرستاده ميشدند در ؛ارز: دو هفته براي بازرسي نگاه داشته ميشدند.به همين دليل اين بازار هم از بين رفت. و بعد بولدوزرها مزارع و باغچه هاي سبزيجات مردم را هم تخريب كردند. براي اين مردم چه باقي ماند؟اگر چيزي به فكرت ميرسد بگو....به ذهن من كه چيزي نميرسد...
اگر زندگي و رفاه ما را كاملااز بين برده بودند...اگر با بچه هايمان در جايي زندگي ميكرديم كه هر روز كوچك تر ميشد...هر روز تانك ها و بولدوزرها ميتوانستند به دنبالمان بيايند و گلخانه هايمان را كه در آنها براي ساليان كشت ميكرديم تخريب كنند و در حال تخريب مارا كتك ميزدند و همراه 149 نفر ديگر ساعت ها ما رادر حبس نگاه ميداشتند..فكر ميكني آيا ما براي نجات هر چيز كوچكي كه باقيمانده بودبه خشونت متوسل نمي شديم؟. وقتي باغ ها و گلخانه ها و در ختان ميوه را مي بينم كه پس از ساليان سال مراقبت ومواظبت تخريب شده اند بيشتر به اين مسئله فكر ميكنم. به تو فكر ميكنم. به اين كه چقدر زمان و چقدر كار توام با عشق لازم است تا چيزي رشد كند. فكر ميكنم در موقعيتي مشابه بيشتر مردم به هر وسيله كه بتوانند سعي ميكنند از خود دفاع كنند.ميدانم كه عمو كريگ اين كاررا خواهد كرد . فكر ميكنم مادر بزرگ هم همين كاررا خواهد كرد و فكر ميكنم من هم همين كاررا ميكردم.

در باره مقاومت بدون خشونت از من پرسيده بودي..
ديروز وقتي آن بمب خنثي شد تمام شيشه هاي خانه شكست . در آن وقت يكي داشت به من چاي تعارف ميكرد و من داشتم با دو بچه كوچك بازي ميكردم. براي من خيلي سخت است. مشكل است كه همواره از طرف مردمي مورد محبت بي شائبه قرار مي گيرم كه خودشان هر روز نفرين ميشوند.ميدانم كه از امريكا اينها همه بزرگنمايي به نظر ميرسد راستش حيلي وقت ها محبت بيدريغ اين مردم و تخريب وحشيانه زندگيشان به نظر من غير واقعي مي آيد. نمي توانم باور كنم كه همه اينها در اين دنيا صورت ميگيرد و هيح عكس العمل واقعي در برابرش نشان داده نميشود. اين مرااذيت ميكند. همانطور كه قبلاهم اين احساس مراآزار ميداد كه چطور ما ميگذاريم دنيااينقدر وحشتناك باشد.

بعد از اينكه با تو حرف زدم فكر كردم شايد همه حرفهاي مرا باور نكرده اي. راستش فكر ميكنم زياد هم بد نيست اگر باور نكرده باشي. من به تفكر مستقل و انتقاد آميز عقيده دارم و و ممكن است وقتي با تو حرف ميزدم براي تمام حرفهايم دليل كافي ارائه نكرده باشم. بيشترش براي اين است كه ميدانم تو خودت ميروي و در باره شان تحقيق ميكني. اما اين موضوع كمي مرا در باره(كيفيت) كاري كه ميكنم نگران ميكند.همه چيزهايي كه در بالا نوشتم و چيزهاي ديگرتخريب تدريجي و اغلب پنهان اما بسيار عظيم توانايي هاي گروهي از مردم براي زندگي است.اين چيزي است كه من در اينجا مي بينم. ترورها...حملات موشكي و شليك به كودكان وحشيگري است. اما ميترسم با تمركز بر روي آنه از مدار اصلي خارج شوم. قشر عظيمي از مردم نمي توانند اينجا را ترك كنند. حتي اگر توان مالي اش را داشتند و حتي اگر حاضر بودند زمينشان را ترك كنند (كه به نظر ميرسد اين يكي از اهداف شارون است).حتي نميتوانند براي گرفتن ويزا به اسراييل بروند. حتي كشورهاي مقصد به اينها اجازه ورود نميدهند. (هم كشور ما و هم كشورهاي عربي)
بنابراين فكر ميكنم تمام راههاي نجات به روي اين مردم بسته شده. گمان ميكنم بنا بر قوانين بين الملي متعارف اينها براي واژه ؛نسل كشي ؛كفايت ميكند. الآن درست به خاطر ندارم.
اميدوارم كه بتوانم اين را نشان بدهم. دوست ندارم كلمات جهت دار استفاده كنم. فكر ميكنم تو اين را در باره من ميداني. من به معناي كلمات احترام ميگذارم.

صفحه يادبود راشل كوري را در اينجا مي توانيد ببينيد. ايي ميل خانواده راشل:
rachelsmessage@the-corries.com

به نقل از شاهدان عيني بولدوزري كه باعث قتل راشل شد متعلق به شركت كاترپيلار امريكا بود . آنها ميگويند اين بولدوزرها با 12 ميليارددلار وام سالانه امريكا به اسراييل خريداري ميشود و فروش بولدوزرها به اسراييل بايد متوقف گردد.

لازم به گفتن است كه 4 روز پس از قتل راشل امريكا پرداخت 10 ميليارد دلار كمك مالي به اسراييل موافقت كرد. كانداليزا رايس گفت كه دولت امريكا حتي يك ميليارد دلار به مبلغ وام اضافه كرده براي اينكه به شدت تحت تاثير طرحهاي اقتصادي اسراييل قرار گرقته است.

اين كمك شامل يك ميليارد دلار كمك مستقيم نظامي است.

(اصل مقاله و نظرات در وبلاگ گل كو)

Thursday, November 28, 2002

نگاهي کلي به بحث فمينزم

آيا قبول داريم که هر انساني از حقوق اوليه مانند حق زندگي..حق تحصيل..تامين اجتماعي..بهداشت...بايد بهره مند باشد؟‌آيا قبول داريم که انسانها بايد بتوانند آزادانه فکرکنند و به دليل افکارشان مجازات نشوند؟ آيا قبول داريم که گزينش افراد براي هر شغلي بايد صرفا مبتني بر استعداد و تجربه و دانش شخص باشد؟

اگر حقوق اوليه انسان ها را قبول داشته باشيم آيا مي توانيم بگوييم که اين حقوق را فقط براي نيمي از آنها قبول داريم؟‌چه زن و چه مرد؟

اگر اين حقوق را براي همه قبول داريم به گمان من پيش کشيدن بحث فمينيسم موردي ندارد. انسان ها اول انسان هستند و بعد زن يا مرد. هر کدام حق دارند که توانايي ها و استعدادهاي خود را شکوفا کنند و به بهتر شدن جامعه کمک کنندو جامعه نيز بايد که از پتانسيل موجود در هر فردي به بهترين نحو استفاده کند.

آيا اگر در جامعه اي قوانين انساني پايمال شوند بايد براي مبارزه با بي عدالتي ملاک جنسيت کسي باشد که حقوقش مورد تجاوز قرار گرفته؟ ‌آيا زنان بايد در برابر اعدام و شلاق زدن مردها و گرداندنشان بر روي الاغ سکوت کنند صرفا براي اينکه آنها مرد هستند و مردها بايد چشمشان را بر روي سنگسار و تجاوز به زنان زنداني و تحقير روزانه زنان در خيابان ها ببندند صرفا براي اينکه مجازات شوندگان زن هستند؟

اگر تک تک ما به خودمان و ديگران به عنوان انسان نگاه کنيم و آنچه را که بر خود روا نمي بينم بر ديگري هم روا ندانيم جايي براي اين بحث ها نمي ماند. اما چرا اين جامعه ايده آل به وجود نمي آيد؟‌چرا به هر عنواني که شده زن و مرد تافته هاي جدا بافته محسوب ميشوند و هزاران علت بيولوژيکي و ماورا طبيعي براي اختلاف بين زن و مرد و حق استثمار زن به هم بافته ميشود؟ حدس بزنيد!!!اگر نيمي از جامعه به جان نيم ديگر بيفتند و سر هر چيزي با هم دعوا داشته باشند چه کسي سود مي برد؟

دو گلادياتو ر را در نظر بگيريد که با هم مي جنگند. آحر سر يکي پيروز ميشود و به فرمان سزار آن ديگري را مي کشد. آيا در واقع برنده است يا بازنده؟ ‌شايد امروز جانش را نجات داده باشد اما روزي ديگر به دست گلادياتوري ديگر کشته خواهد شد و تا آن روز زندگيش جز اسارت و بدبختي نخواهد بود. جنگ و مرگ هر دو نيز جز براي برآوردن اميال ديگران نبوده. به گمان من هر دو بازنده هستند.

ما هم تا زماني که از مسائل اصلي که جامعه را از درون مي خورد مانند فقر ..فساد ...عارت منابع طبيعي مان..سرکوب آزادي ها و ....دور بمانيم و در عوض با جنس مخالف دعوا کنيم سرنوشتي حز همان دو گلادياتور نخواهيم داشت. بايد که عدالت را براي همه بخواهيم. هم با ديگران مانند انسان رفتار کنيم و هم توقع داشته باشيم که با ما مانند انسان رفتار کنند.

نگاهي که زن را ضعيفه و مرد را پهلوان پنبه ميداند به چه کاري مي آيد؟ اين منطق مسئوليت ها را تماما به دوش مرد مي اندازد و زن را به کنج خانه سوق ميدهد. اين نگاه زنها را سمبل هاي سکس و گناه و مردان را جانوراني ميداند که به عير از تحريک شدن با مو وساق پا و تق تق کفش و چادري که روي سينه مي لغزد دغدغه ديگري ندارند. اين نگاه هم براي زن تحقير آميز است و هم براي مرد.

روي ديگر سکه قوانين حاکم بر جامعه است. ماهر چه آگاه باشيم و بخواهيم با ما مانند انسان رفتار شود باز در گير قوانين ضد انساني حاکم بر جامعه هستيم. اين قوانين چه براي زنان و چه براي مردان بايدعوض شوند و هر گونه تبعيض بايداز ميان برداشته شود. در آن موقع است که ميشود توانايي هاي انسان ها را محک زد.آيا بايد فقط به فکر قوانيني باشيم که به جنسيتمان مربوط ميشود يا آزادي و برابري را براي همه ميخواهيم؟

خلاصه کلام اين که اگر انسان بودن را ملاک قرار بدهيم احتياجي به فمينيزم و ماچوييزم و ايسم هاي ديگر نيست. به خودمان و جنس مخالف هم مانند انسان نگاه کنيم و مثل انسان رفتار کنيم. آنچه بر خود روا نمي بينيم بر او هم روا نبينيم.از جامعه هم بايد توقع داشته باشيم که با ما و افراد ديگر مانند انسان رفتارکند . بايد بدانيم که نبايد به دام قوانين ضد انساني بيفتيم و گرنه سرنوشتي جز همان گلادياتورها نخواهيم داشت. امکان ندارد در جامعه اي به قشري ظلم شود و درآن جامعه دمکراسي و حقوق بشر رعايت شود.

Friday, November 15, 2002

جن گودوين
(Jan Goodwin)
يك روزنامه نگار امريكايي و فعال حقوق بشر است كه در مورد وضعيت زنان در دنيا و بخصوص كشورهاي اسلامي تحقيق ميكند . در باره زنان بوسني..افعانستان و افريقا مقالات زيادي نوشته. چند سال پيش هنگامي گه در پاكستان زندگي ميكرده با دختر 9 ساله اي آشنا ميشود.مادر دختر كشته شده و دخترك با خواهر و برادر و مادر بزرگ و پدرش زندگي ميكرده است. او دخترك را به مدرسه مي فرستد و با او دوست ميشود. پدر دختر تحت تاثير حرفهاي اطرافيان دخترك را از مدرسه بيرون ميكشد.
پدرش قصد ازدواج داشته و چون براي مهريه پول نداشته دخترش را كه آن زمان 11 ساله بوده به عنوان مهريه به عقد پدر 60 ساله زنش در مي آورد. بعد از يك سال كه گودوين او را پيدا ميكند دختر حامله بوده و از زندگي بيزار...

تحت تاثير اين ماجرا گودوين تصميم ميگيرد كه در مورد زندگي زنان مسلمان تحقيق كند. در طول 5 سال به ده كشور اسلامي از جمله پاكستان ..افعانستان...ايران...كويت..عراق..فلسطين اشغالي..اردن..دوبي..كويت ..مصر و عربستان سفر ميكند.
Price of Honorگزارش اين سفر وكتابي بسيار تكان دهنده است.

به نظر گودوين دليل سياست هاي دولت امريكا و حمايتش از رژيم هايي مثل عربستان فقط وجودنفت است. براي به دست آوردن نفت ارزان امريكا وكشورهاي غربي از جنايات و فساد دولت هاي منطقه در ميگذرند و حتي آنان را حمايت ميكنند. او به نقش جمعيت اخوان المسلمين و اينكه چطور به اين كشورها رخنه ميكنند..از كجاها پول ميگيرند و بودنشان چه تاثيري بر فرهنگ جامعه و بخصوص زنان ها دارد اشاره ميكند.


Wednesday, October 23, 2002

اين دو خبر را دوست بسيار عزيزي برايم ارسال كرده است
منبع هر دو خبر روزنامه ايران 13 شهريور است. (ص 26)

۱۲ماه حبس و ۵۰ ضربه شلاق به‌خاطر توهين به يك شاكي خصوصي براي پسربچه‌ي 14 ساله!
در تهران‌پارس اين پسر چهارده سال به آقايي توهين كرده است و ظاهراً به يكي از
مقامات هم در اين درگيري لفظي توهين كرده است. به همين دليل ساده حتي بعد از ابراز ندامت و پشيماني به حبس و شلاق محكوم شده است.

الآن ديدم كه غروب هم متن اين خبر را (كامل تر)‌در وبلاگش گذاشته.

تاييد شدن حكم افسانه‌ي نوروزي
افسانه‌ نوروزي به خاطر دفاع از خود رييس حراست كيش را به قتل رسانده است البته در خبر روزنامه‌ي ايران هيچ اشاره‌ي به شغل مقتول نشده است مسلماً اگر مقتول هر كس ديگري بود امروز افسانه‌ نوروزي به عنوان يك زن قهرمان كه در خانه‌ي خود و در حالي كه شوهرش را مقتول به ماموريت فرستاده بود و براي تجاوز به زن اش به خانه‌ي
آنها رفته بود به قتل رسانده است به عنوان يك شير زن مورد تقدير قرار مي‌گرفت اما
حالا فقط به دليل شغل مقتول اين زن بايد اعدام شود.


همه در برابر قانون يكسانند به شرطي كه آقازاده باشند.
دفاع از ناموس خوب است اما براي همسايه

آقا كسي دعوتتان كرد خانه اش نرويد بخصوص اگر دست اندر كار!! باشد. اگر خواست بهتان تجاوز كند مثلا مي خواهيد چکار کنيد؟ اگر ازخودتان دفاع كنيد و بلايي سرش بيايد اعدام مي شويد. رضايت بدهيد سنگسار مي شويد . البته دمتان به جايي وصل باشد حرف ديگري است. آنوقت قوانين فرق مي كند.





Tuesday, July 16, 2002

تانيا ايبي (Tania Aebi) در هجده سالگي به تنهايي و با يك قايق 8 متري دور دنيا را گشت. سفرش دو سال و نيم طول كشيد . تانيا جوانترين زني است كه اين كار را انجام داده اما وارد كتاب ركوردها نشد چون در يك قسمت 80 مايلي يك دوست را به همراهش برده بود
مشوق تانيا پدرش بود .



تانيا و قايقي كه با آن 41000 كيلومتر سفر كرد.



راجع به تانيا ...سفرش و مقالاتش مي توانيد به اينجا و اينجا سر بزنيد.
.



Monday, July 08, 2002

Tuesday, May 14, 2002


٭ پرش ارتفاع عکسي از يک دونده معلول را گذاشته. من هم به ياد اين عکس افتادم:





امي مالينز در يك سالگي پاهايش را از دست داده ولي به كمك پاهاي مصنوعيش در دو 100 متر و 200 متر و پرش طول ركورددار جهان است. در زندگي عادي بعنوان مدل هنر پيشه و گوينده ‌كار مي كند.


اگر مي خواهيد بيشتر بدانيد به اينجا مراجعه كنيد.


اين سايت هم ديدني است.